به گزارش راه شلمچه، «بعد از قبول قطعنامه از سوی ایران بود که مسعود (رجوی) سریعا جلسهای گذاشت، و عنوان کرد که در یک طرح هماهنگ با ارتش عراق، قرار شده آنها (نیروهای عراقی) از جنوب به ایران حمله کنند تا ما بتوانیم بهراحتی از سمت غرب پیشروی کنیم. مسعود در آن جلسه سخنرانی مفصلی کرد و گفت: همین فردا باید حرکت کنیم و حتی به مهدی ابریشمچی هم که فرمانده محور تهران بود گفت؛ «وقتی به تهران رسیدید اتاق کار سابق من در خیابان علوی را آماده کنید تا من بیایم و در آن مستقر شوم» و بعد خطاب به نیروها گفت؛ «بعد از ورود به تهران تا ۴۸ ساعت هرکاری خواستید بکنید و هرکسی را که خواستید بکشید تا اینکه من فرمان عفو عمومی بدهم!»
اینها بخشی از خاطرات راننده رئیس وقت شورای مرکزی منافقین از عملیات فروغ جاویدان و رویاپردازی سرکرده این فرقه تروریستی است که با کمین صیادها در عملیات مرصاد به تلّی از خاکستر تبدیل شد و «5 مرداد» را به برگ زرین دیگری در تقویم تاریخ افتخارات ملت بزرگ ایران تبدیل کرد. و امروز که سی و دومین سالگرد این عملیات بزرگ و غرورآفرین است، پس از گذشت تمام این سالها، سازمان تروریستی منافقین امروز در منحطترین وضعیت خود بهسر میبرد.
گروهک مجاهدینخلق چگونه بهوجود آمد؟
سازمان مجاهدینخلق که بعد از ۳۰ خرداد ۶۰ ماهیت تروریستی خود را برملا کرد و به گروهک منافقین معروف شد، از جمله گروههای معارض نظام جمهوری اسلامی است که بیش از دیگر گروهها سابقه اقدامات نظامی و تروریستی علیه ملت ایران را در کارنامه دارد. این ترورها و فعالیتهای نظامی نه به شکل مستقل، بلکه علناً در هماهنگی کامل با رژیم بعث صدام آن هم در دورانی که جنگ تحمیلی بین عراق و ایران درگرفته بود، انجام شدند.
مزدوریِ این گروه برای صدام و جبهه غربی-عربی در دهه شصت و بعد از آن موجب شده تا هیچ پایگاه اجتماعی در بین مردم نداشته باشند و این عدم محبوبیت را میتوان در فرسودگی سازمان در سالهای اخیر و محدود شدن اعضای آن به عدهای افراد پا به سن گذاشته و مسلوبالاراده در اردوگاه آلبانی مشاهده کرد.
هرچند مزدوری فصل مشترک شخصیتها و احزاب مخالف نظام جمهوری اسلامی در خارج از کشور است اما مجاهدین خلق در این فقره آنچنان گوی سبقت را از سایرین ربودند که موجب شده حتی در بین گروههای اپوزیسیون نیز منفور باشند. علت آن هم همکاری با رژیم بعث عراق در دوران جنگ تحمیلی علیه ملت ایران و رزمندگان است.
هسته اولیه این گروه در سال ۱۳۴۴، دوازده سال پس از کودتای ۲۸ مرداد و ۲ سال پس از سرکوب خونین قیام پانزده خرداد، توسط سه تن از اعضای سابق جبهۀ ملی دوم و نهضت آزادی و با هدف مبارزه علیه رژیم شاه، تشکیل شد. اما در سال 1350 ضربات ساواک به نیروهای گروه گسترده شد و تقریباً تمامی کادر مرکزی گروه دستگیر و اعدام شدند و تعدادی دیگر به گذراندن حبس محکوم گردیدند. پس از اعلام تغییر ایدئولوژی در سال 1353 و اعلام رسمی گرایش مارکسیستی گروه توسط فردی بهنام تقی شهرام، عدهای از اعضای باقیمانده در زندان شروع به بازسازی گروه با همان ساخت فکری التقاطی کردند. بیشتر این عده به دور شخصی به نام «مسعود رجوی» گرد آمدند. او تنها عضو باقیمانده از مرکزیت اولیه گروه بود و در موجهای اولیه دستگیری اعضای گروه در سال ۱۳۵۰ دستگیر شده بود و در زمان دستگیری جوانترین عضو مرکزیت گروه بود.
انحراف از مبارزه علیه طاغوت به جنایتکاری علیه خلق مظلوم
نام گروهک مجاهدینخلق، پس از متلاشی شدن آن، اولین بار پس از پیروزی انقلاب اسلامی در حالی مطرح شد که مسعود رجوی و همفکرانش با زرنگی نفرات آزاد شده و اعضای پراکنده گروه را به سرعت جمعوجور کردند و در حقیقت «سازمان مجاهدین خلق ایران» را بار دیگر پایهگذاری کردند. پس از پیروزی انقلاب اسلامی منافقین در کلام خود را پیرو انقلاب میدانستند؛ اما در عمل از هر فرصتی جهت ایجاد تنش و آشوب در کشور استفاده میکردند. در فرصت ایجاد شده پس از پیروزی انقلاب اسلامی منافقین بهسرعت خانههای تیمی خود را آماده و مسلح کردند. در همین حین در عرصۀ سیاسی کشور نیز به تنشآفرینی و ایجاد آشوب بین گروههای سیاسی مشغول بودند. سرانجام این تنش در انقلاب فرهنگی بیشتر شد و منجر به زدوخوردهای خیابانی گردید. منافقین با حمایت از بنیصدر و اقدامات وی نقش مؤثری در تحریک بنیصدر علیه انقلاب اسلامی داشتند. همزمان با این اقدامات منافقین در جبهههای جنگ نیز به نفاق مشغول بودند و نیروهای خود را در غالب رزمنده به جبههها اعزام کرده بودند اما وظیفۀ اصلی آنها کسب اخبار و اطلاعات نیروهای انقلابی، سرقت سلاح و تجهیزات و جاسوسی بهنفع دشمن از نیروهای نظامی بود.
فرار منافقین از ایران و پناه بردن به دامن صدام
سازمان بعد از ۳۰ خرداد ۱۳۶۰ که وارد فاز مسلحانه و ترور در داخل کشور شد، مرکزیت خود را به فرانسه منتقل کرد و با تشکیل شورای بهاصطلاح ملی مقاومت با حضور ابوالحسن بنیصدر و مسعود رجوی، یک دولت در تبعید را تشکیل دادند. (هرچند بعد از مدتی بنیصدر نیز نتوانست با رجوی همکاری کند و از این شورا جدا شد.)
فعالیت گروهک منافقین در بین سالهای ۶۰ تا ۶۴ بر ترورهای داخل ایران متمرکز بود. یک بخش از این جنایات معطوف به ترور سران نظام بهاصطلاح منافقین «راس هرم» بود که واقعه ۷ تیر و ۸ شهریور(انفجار در دفتر حزب جمهوری اسلامی و دفتر نخستوزیری) از آن جمله است و یک بخش نیز زدن سرانگشتان نظام (اصطلاحی که منافقین بهکار میبردند) بود که شامل مردم کوچه و بازار میشد که گاه تنها جرمشان داشتن عکس امام خمینی یا شهدای انقلاب بر دیوار مغازهشان بود. با این وجود بعد از ضربه ۱۹ بهمن ۱۳۶۱ و ترور مرکزیتِ داخل کشورِ سازمان در خانهای در زعفرانیه و هلاکت موسی خیابانی (مرد شماره دوم سازمان) واشرف ربیعی همسر رجوی که هدایت ترورها را برعهده داشتند، به مرور از توان و ظرفیت این گروه در داخل کشور کاسته شد.در این مقطع برخی نفرات دستگیر یا اعدام شدند، برخی در درگیریهای کمیته با خانههای تیمی به هلاکت رسیدند، تعدادی به خارج کشور رفتند و عدهای نیز مخفیانه در ایران زندگی میکردند. در این زمان البته بخشی از اعضای سازمان با حضور در خاک عراق به فعالیتها محدود نظامی و رادیویی علیه جمهوری اسلامی مشغول بودند.
از تشکیل ارتش بهاصطلاح آزادیبخش تا شکستن کمر نفاق در مرصاد
با تشکیل ارتش بهاصطلاح آزادیبخش در اشرف، صدام از توان محدود آنها بهعنوان پیادهنظام برای عملیات در داخل خاک ایران استفاده کرد. اولین عملیات، عملیات آفتاب بود که ۸ فروردین ماه سال ۱۳۶۷ با پشتیبانی نیروهای عراقی و با هدف تصرف فکه صورت گرفت. عملیات دوم، چلچراغ نام داشت که ۲۸ خردادماه ۶۷ با هدف تصرف مهران انجام شد.
این دو عملیات این توهم را برای رجوی پدید آورد که میتواند با ارتش خودساختهاش به سمت مرزهای ایران حرکت کند. از سویی با پذیرش قطعنامه ۵۹۸ در روزهای پایانی جنگ، ارتش عراق با استفاده از ظرفیت منافقین تلاش کرد تا ضربهای در مرزهای غربی به نیروهای ایرانی وارد کند، هرچند صدام نیز که ۸ سال جنگ را با ایران پشت سر گذاشته بود، بعید بود که حساب ویژهای روی ارتشی باز کند که اکثریت آن را زنان تشکیل میدادند.
منافقین برای عملیات فروغ جاویدان همه نیروهای خود را از خارج کشور و اروپا فرا خواندند. مسعود رجوی در سخنرانی پیش از شروع عملیات اعلام کرد قرار است ۴۸ ساعته تهران را تصرف کنند! در حقیقت برخلاف دو عملیات دیگر که با هدف تصرف زمین و اسیرگیری انجام شده بود، عملیات فروغ جاویدان با هدف سقوط نظام برنامهریزی شد.
در روز حمله و آغاز عملیات نیروهای نظامی وابسته به سازمان مجاهدین خلق از مرز قصرشیرین حملهور شدند. به گفته فرماندهان نظامی در زمان جنگ، مردم و نیروهای نظامی تصور میکردند که عراق دوباره به ایران حمله کرده است و یک روز زمان برد تا مردم و نیروهای نظامی به نتیجه قطعی برسند که منافقین به ایران حمله کردهاند.
جنایات تکاندهنده منافقین در کردستان
با ورود منافقین شهرهای کرند، اسلامآباد و گیلانغرب شاهد جنایات وسیع از سوی آنها علیه مردم و غیرنظامیان بود که در یک نمونه از این جنایات، سربازان ارتش و مجروحان بیمارستان اسلامآباد را سربریده و اجساد آنها را سوزاندند.
ابراهیم خدابنده از اعضای جداشده سازمان دراینباره میگوید: سازمان به نیروها اعلام کرده بود که اسیر نمیگیریم به همین دلیل تمام اسیرها را تیرباران میکردند و میکشتند. حتی مجروحین را از بیمارستان اسلامآباد بیرون آورده بودند و تیرباران کرده بودند. مزرعهها را هم آتش میزدند و حیوانات را میکشتند تا جوی ایجاد کنند که همه بترسند. با مشخص شدن ورود منافقین به داخل خاک ایران، محسن رضایی فرمانده وقت سپاه پاسداران که در جنوب کشور بود به سمت کرمانشاه راه افتاد و عملیات مرصاد برای مقابله با آنها طراحی شد.
خائنان به وطن در کمین «صیاد»ها
شهید سپهبد صیاد شیرازی با استفاده از توان هوانیروز به ستون زرهی مجاهدین یورش برده و در تنگه چهارزبر توانست آنها را متوقف کرده و بسیاری از نیروهای سازمان با حمله هوایی به هلاکت رسیدند. همچنین تعداد زیادی از آنها در بازگشت به سمت مرز، از سوی مردم دستگیر شده یا در درگیری با نیروهای محلی کشته شدند.
شهید صیاد در کتابِ «در کمین گل سرخ» درباره این عملیات میگوید: صبح روز پنجم مرداد عملیات مرصاد با رمز یا علی آغاز شد. در تنگه چهارزبر چنان جهنمی برای یاران صدام برپا شد که زمانی برای پشیمانی نمانده بود. جاده به زودی انباشته از ادوات سوخته شد. همزمان با عملیات هوانیروز، علاوهبر گروههای مردمی، تعدای از لشکرهای سپاه نیز که از جنوب به غرب آمده بودند، وارد عملیات شدند. راه از هر سو به روی بازماندگان کاروان بسته شده بود و آنان به سختی میتوانستند به عقب برگردند. بعضی از آنها به روستاها پناه برده بودند و بعضیهایشان با خوردن قرص سیانور خود به زندگی خود خاتمه داده بودند. عملیات که تمام شد در جادة کرمانشاه ـ اسلامآباد هزاران کشته از آنان بهجا مانده بود. اجساد پسران و دخترانی که با ملت خود بسیار ناجوانمردانه رفتار کرده بودند. کسانی که روز تنهایی میهن به یاری اردوی خصم شتافته بودند.
جلادهای دیروز، هشتگسازهای تروریسم مجازی امروز
اگر روزی منافقین جان مردم را هدف ترورهای خود قرار میدادند، امروز به برکت امنیت ایجاد شده دست آنها از جسم مردم کوتاه شده، اما امروز با تبدیل شدن به پادوهای مفلوک پروژه رسانهای آمریکا و اروپا علیه ایران ، همچنان افکار و اعتقادات مردم در معرض تجاوزات آنهاست. آنان با استفاده از بستر فضای مجازی همه روزه به هشتگسازی علیه ایران اسلامی مشغول هستند که در این زمینه هم گفتنی بسیار است.
اسارتگاه اشرف در عراق، اسکانی موقت در فرانسه و سپس کمپی محصور در روستایی در نزدیکی تیرانا سرنوشت دهههای اخیر فرقه رجوی است. فرقهای که امروز مجبور است حتی مرگ و زندگی عنصر اصلی خود یعنی مسعود رجوی را در هالهای از ابهام قرار دهد و بهرغم زندگی مخفیانه و ذلت بار او در آلبانی، درباره او سخنی نگوید. بیماری مریم رجوی سرکرده عملیاتی این گروه در کنار رسوایی روزافزون این سازمان و تشدید جداشدگی کادرهای ظاهراً وفادار معضلاتی است که رجویها با آن دست و پنجه نرم میکنند.
منافقین، امروز آخرین نفسهای خود را میکشند و بدون هیچ پایگاه اجتماعی در داخل ایران، صرفا به دلارهای سعودی و آمریکایی دل خوش کردهاند تا بلکه از این طریق بتوانند برای خود وجاهتی بهمنظور بازیگری کسب کنند. مرگ تدریجی منافقین در حالی است که این گروهک در حوزه استراقسمع و دریافت اطلاعات از داخل، هزینههای زیادی در سالهای اخیر پرداخت کرده و امروز منبع اطلاعاتی برای سازمانهای جاسوسی کشورهای متخاصم با جمهوری اسلامی، ازجمله رژیم اسرائیل و عربستان تبدیل شدهاند. خبرسازی در مورد اوضاع داخلی ایران، تضعیف نقاط قوت نظام، تخریب افکار عمومی، اثرگذاری در رسانههای گروهی و فضای مجازی، حتی کامنتنویسی از کارهایی است که منافقین مفلوک در سطوح مختلف انجام میدهند. این تروریستهای آواره که روزی سودای رسیدن به تهران را در سر خود میپروراندند این روزها با خفت و خواری در سولههای متروک روز خود را با هشتگسازی علیه جمهوری اسلامی در فضای مجازی شب میکنند و برای دو روز بیشتر ادامه دادن به زندگی سراسر نکبت و جنایت خود به سرویسهای جاسوسی غربی، عربی، عبری سرویس میدهند.