به گزارش راه شلمچه، در چند سال اخیر و صدقه سری مغفول ماندن برخی از اتفاقات تاریخ مقدس، بیبیسی فارسی با هدف زیر سوال بردن ایثارگریهای رزمندگان و بیهوده نشان دادن خون شهدا، با غرض ورزی تمام، اقدام به انتشار ناقص برخی از اسناد مربوط به جنگ تحمیلی هشت ساله میکند.
در تازهترین مورد و همزمان با آغاز چهلمین سالروز دفاع مقدس، در مستندی تحت عنوان «کودتای خزنده» اقدام به انتشار صوت جلسه گروهی از فرماندهان سپاه پاسداران انقلاب اسلامی تهران با محسن رضایی فرمانده وقت سپاه در آذرماه سال 1363 کرد.
هدف بیبیسی از انتشار مستند این بود که اختلاف فرماندهان جنگ و انتقادات برخی از فرماندهان رده پایینتر به مدیریت جنگ را به تصویر کشیده و نتیجه بگیرد که فرماندهان در دفاع مقدس، یک دل و همنظر نبودهاند.
علاوه بر این از عنوانی که بیبیسی برای مستند انتخاب کرده، پیداست که به دنبال چه هدفی است. «کودتای خزنده» را برای اولین بار مرحوم منتظری در اوایل دهه شصت و در اتهام زنی به فرماندهی سپاه پاسداران مطرح کرد. در جلسه مورد اشاره، از سه نفری که انتقادات خود را نسبت به فرماندهی سپاه مطرح میکنند و گاهی نیز همهمه به راه میاندازند، اکبر گنجی و کوچک محسنی از طیف نزدیک به منتظری هستند و انتقاداتشان به محسن رضایی بیش از آنکه مربوط به حوزه نظامی و فرماندهی جنگ باشد، در ارتباط با کنار گذاشته شدن طیف نزدیک به منتظری از سپاه است.
اما قبل از اینکه این شبکه فارسی زبان صوت جلسه را به صورت کامل منتشر کند، محمدعلی صمدی پژوهشگر تاریخ دفاع مقدس، با هدف بر هم زدن بازی بیبیسی، اقدام به انتشار صوت کامل جلسه آذر ماه 1363 کرد.
حتماً این ضربالمثل را شنیدهاید که «عدو شود سبب خیر اگر خدا خواهد.» حالا حکایت ما و بیبیسی فارسی نیز همین است. شاید تا پیش از اینکه بیبیسی دست روی چنین موضوعی بگذارد، مسئولین و نهادهای دست اندر کار به فکر انتشار صوت جلسه فرماندهان سپاه پاسداران نمیکردند و همچنان در تاریخ مغفول میماند. اما شبکه سلطنتی بیبیسی با انتشار بخشی از صوت جلسه، باعث شد تا برای یک بار هم که شده، چنین سند مهمی که تاکنون در آرشیو نهادها خاک میخورد، در اختیار مردم قرار بگیرد.
آنچه در ادامه میخوانید، مکتوب صوت مذکور است که برای اولین بار از سوی رجانیوز منتشر میشود.
محسن رضایی: سَلامٌ عَلیَکُم وَ رَحمَهُ الله. نثار ارواح شهدا اجمعاً صلوات.
مجری: بِسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيم. برای اینکه امکان بهرهگیری بیشتری از جلسهمان باشد، چند نکته را تذکر میدهم، عزیزان رعایت کنند. اول نظم جلسه است. دوم اینکه تمام سئوالات را کتباً مینویسند و میدهند. تماماً و عیناً خوانده و پاسخ داده میشود. در انتهای جلسه هم احیاناً اگر کسی پرسشی در باره سئوالی که طرح کرده و جواب کامل نشنیده اختصاص داده میشود. اگر خواستید اسمتان را پائین ورقهتان بنویسید. اگر هم نخواستید مانعی نیست. سوم اینکه شئون اخلاق اسلامی را آن گونه که در شأن یک عزیز سپاهی هست رعایت خواهند کرد. اینکه ما ابهت و شأن اخلاقی خودمان را با حرکاتی شبیه به انچه که دیروز در پایان جلسه رخ داد خدشهدار نکنیم. انشاءالله که خدا به ما توفیق و شرح صدر بدهد که بتوانیم با رعایت همه موازین اسلامی، یک مسلمان واقعی باشیم.
محسن رضایی: بِسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيم. الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِين. وَ لَا حَوْلَ وَ لَا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ الْعَلِیِّ الْعَظِیم. قبل از اینکه پاسخ به سئوالات را شروع کنیم، هم به مناسبت هفتمین روز شهادت برادر عزیزم مهدی زینالدین، فرمانده لشکر علیبن ابیطالب(ع) و هم به مناسبت تجلیل باشکوهی که دیشب در قم از ایشان انجام شد و هم به دلیل مطالب مهمی که دیشب پدر و مادر ایشان مطرح کردند، چند کلمهای را در این زمینه توضیح میدهیم و بعد از آن انشاءالله از این یاد و از این بزرگداشت شهید، قوتی برای حل مثبت مسائل و گرفتن بهتر پیشنهاداتی که درباره مسائل مطرح میشوند، میگیریم.
پدر و مادر این عزیز دیشب مطالب عجیبی را از یک هفته آخر زندگی ایشان نقل میکردند. پدر ایشان میفرمود که روز جمعه گذشته، مهدی و مجید ـ که هر دو پسر یک خانواده بودند و با هم شهید شدند ـ گویا در سنندج بودند و از آنجا با خانوادهشان تماس گرفته بودند. ایشان میگفت ما خیلی تعجب کردیم، چون این دو تا هیچ وقت با هم و آن هم به صورت تلفنی با ما تماس نمیگرفتند. این بار تماس گرفتند و یک مقدار با مادرشان صحبت کردند، مادرشان گوشی را که زمین گذاشت گفت، «من مطمئن هستم که این آخرین خداحافظی اینهاست.» پدر ایشان تعریف میکرد و میگفت خانهای برایش گرفته بودیم تا خودش و خانمش و تنها فرزند دلبندش، لیلا زینالدین که انشاءالله پرچم حضرت زینب(س) را همراه با دیگر خانوادههای عظیمالشأن شهدا در جهان به اهتزاز درخواهند آورد، در آن زندگی کنند. میگفت این خانه را برایشان گرفته بودیم و اصرار میکردیم که به آنها بروید. مدتی گذشت و آنها خانه را به دو تا از خانوادههای شهدا دادند و آنها رفتند و در آنجا مستقر شدند. بعد از مدتی فشار آوردیم که شما به هر حال خانواده داری، زن و بچه داری و اینها را باید در جائی اسکان بدهی و بیائید بنشینیم و صحبت کنیم که حالا که خانه قبلی آن طور شد، خانه دیگری پیدا کنیم و شما زن و بچهتان را در آن اسکان بدهید و این طور نباشد که هر روز در جائی باشند. میگفت برادرمان مهدی زینالدین با اطمینان کاملی میگفت، «پدر! من خانه نمیخواهم. دیگر تمام شد. من دیگر خانه نمیخواهم.» بعد پدرش میگفت که من مطلب را نمیگرفتم و فکر میکردم که دارد تعارف میکند و یک مقدار ناراحت شدم که، «این چه حرفی است که میزنی؟ آدم اصلاً نمیفهمد که چه داری میگوئی؟ مگر تو زن و بچه نداری؟» گفت، «نه، من دیگر اصلاً خانه نمیخواهم.»
هشت، نه روز پیش هم که در باختران با ایشان جلسه داشتیم، به برادرها گفته بود که من پریشب خواب دیدم که خود و برادرم با هم شهید شدهایم و برخلاف همیشه که ایشان راننده داشت که در عین حال محافظ او هم بود، به رانندهاش گفته بود که من نمیخواهم تو را با خودم ببرم. داشت از باختران حرکت میکرد. هر چه راننده اصرار کرده بود که آخر برادر عزیز! من هم راننده و هم محافظ تو هستم، این که نمیشود. گفته بود نه، من به هیچوجه تو را با خودم نمیبرم.
ما دیشب پسرخواهر آقای ایرانی را که فرمانده یکم بود و امروز فرمانده ناحیه استان مرکزی هست. گفت ما در باختران با ایشان بودیم و گفتیم ما هم با شما بیائیم و برویم. به هر حال تا اینجا با هم آمدهایم، از این به بعد را هم با هم برویم. ایشان گفت، «نه، من جواب عموی تو را نمیتوانم بدهم، اما جواب پدر خودم را میتوانم بدهم.» انگار که شهدای عزیز ما در این یک هفته اخیر به یقین کامل رسیده بودند که به زودی شهید میشوند و به فوز عظیم شهادت نائل میشوند. روحشان شاد و امیدواریم خداوند متعال لیاقت رفتن در این راه بزرگ و این راه الهی و این راه حق را به همه ما عنایت بفرماید و انشاءالله اگر نشد که با توان و بازویمان، بلکه با خونمان، درخت اسلام را آبیاری کنیم و پرچم پرافتخار اسلام را در سراسر دنیا، بر بام یک میلیارد مسلمان جهان به اهتزاز دربیاوریم.
به یکی از سئوالاتی که دیروز هم پاسخ داده شده، چون احتمال میدهم که عدهای از برادرها نبوده باشند، جواب میدهم. در مورد فرمانده منطقه، برادرها نوشتهاند علیرغم مسائل ایمانی و تقوا، چرا فردی عملیاتی را فرمانده منطقه نگذاشتید؟ دیروز برای برادرها توضیح دادیم و عرض کردیم که فرماندهان مناطق ما اینگونه است که امروز مسئولیت جنگ به اینها داده میشود، اما این طور نیست که فرماندهان مناطق در همه مسائل جنگ و در همه عملیاتها شرکت داشته باشند، بلکه شیوه جنگ به دو قسمت تقسیم شده است. یک کار درازمدت و یک کار کوتاهمدت. کار درازمدت جنگ که فعال کردن خط از دهنه فاو تا اشنویه است، فرماندهان مناطق خط حد گرفتهاند و قرارگاههایشان را زدهاند و انشاءالله قرارگاه مرکزی هم باید سریعاً در آنجا احداث بشود. اینها در رابطه با خط حدهای خودشان، امورات شناسائی، مهندسی، پدافند، انجام عملیات نفوذی، ضربه زدن به دشمن و احتمالاً انجام عملیاتهای معدود در حد توان منطقه را انجام میدهند؛ اما در رابطه با عملیات اساسی و تعیینکننده و عملیات کوتاهمدت، ولی گسترده، تمامی فرماندهان باتجربه در میدان عمل هستند که ما غالباً از این نوع تیپها هم کم داریم. یعنی این طور نیست که تعداد زیادی فرمانده با تجربه داشته باشیم که بتوانند 10، 15 لشکر را اداره کنند. از فرماندهان مرکزی بدون اینکه به سازمان رزم لطمهای وارد بشود، استفاده میشود و جنگ را اداره میکنند.
اکثر فرماندهان مناطق و اکثر رزمندگان و اکثر فرماندهان تیپها و لشکرهای ما عموماً برادرانی هستند که از مسائل نظامی چیزی نمیدانستند، در میدان جنگ وارد شدند، به خدا توکل کردند و کار را پیش بردند و انجام دادند. شنیدهاید که امام بارها این را اعلام کرده که یک سری آدمهای پیر و پاتالی که در زمان جنگ اسامه معرکه گرفته بودند که چرا این جوان بیست ساله را فرمانده کردهاید؟ آخر مرد حسابی! ما 50، 60 سال جنگیدهایم و تجارب گران قیمتی داریم. آخر شما روی چه حسابی یک جوان بست ساله را بالای سر ما گذاشتهای که تا به حال بیشتر از یکی دو بار نجنگیده؟ اینطور نیست که ما در انتخاب فرماندهان مناطقمان فقط بعد عملیاتی را درنظر گرفتهایم. اداره یک جنگ که تنها بینشِ عملیاتی صرف نمیخواهد. یک بعدش بینش عملیاتی است و این هم چیزی نیست که قابل فراگیری و یادگیری نباشد. همان طور که اکثر برادرهائی که به جبهه آمدند و یاد گرفتند، قبل از آن که چیزی نمیدانستند، اما در جبهه جنگیدند، تجاربشان منتقل شد، در بحثها و مانورها و عملیاتهای کوچک شرکت کردند و یاد گرفتند و راه افتادند و رفتند و رشد و پیشرفت کردند.
پس ما این را هم درنظر گرفتهایم که اگر کسی ضعف عملیاتی دارد، استعداد فراگیری داشته باشد. هم آشنائی برادرمان آقای دهقان با عملیات گذشته، شرکتشان به صورت غیرمستقیم، اطلاع پیدا کردن از مشکلات جنگ، میدان نبرد وهم استعداد فراگیریای که در ایشان هست، مخصوصاً در مدتی که ایشان در سوریه بودند و در آن شرایط حاد سوریه، سپاه را اداره میکردند که ما از چپ و راست اطمینانی نداشتیم و هر آن در هر گوشهای درگیری میشد. چه در خطی که سوریه و بعضی از برادران حزبالله علیه اسرائیل تشکیل داده بودند و چه در عملیاتهائی که در عمق خاک لبنان و بیروت، علیه منافع امریکا و اسرائیل انجام شد.
پس استعداد فراگیری برای ما مسئله بسیار مهمی بود که اگر هم احیاناً یکی از فرماندهان مناطق ما در سراسر کشور ضعف عملیاتی داشته باشد، اما استعداد را داشته باشد. پس این یک معیار است.
معیار دوم این بود که فرماندهان مناطق ما علاوه بر مسائل عملیاتی، دارای بینش سیاسی، بینش اجتماعی و درک مسائل باشند که بتوانند از این بعد هم با مسائل بسیج، مسائل مردم و مسائل دیگری که در رابطه با جنگ پیش میآیند، از این بعد هم برخوردار باشند. با توجه به مسئولیت مستقیمی که به عهده فرماندهان مناطق و فرماندهان جدید واگذار میشود، یک قدم به سوی رزمی کردن و عمومی کردن مأموریتها در سپاه است، این برادران ما یک قدم جلوتر میآیند. این یک قدم را که جلوتر میآیند به این معنا نیست که ما در عملیاتهای بزرگ هم، برادرانی که یک لشکر یا دو تا تیپ در این منطقه دارند، باید یک قرارگاه زده شود. در اینجا عملیات اقتضا میکند که مثلاً دو تا قرارگاه داشته باشیم. وقتی دو تا قرارگاه داشته باشیم به این معنا نیست که بگوئیم چون پنج تا فرمانده منطقه داریم، الا و بلّا باید سازمان خودمان را به مانور تحمیل کنیم. بلکه ما همیشه باید متناسب با مانور و عملیات سازمان خودمان را ترتیب بدهیم.
با توجه به شناختی که اکثریت برادران مسئولین تهران، از ریاست محترم جمهور و برادر عزیزمان آقای هاشمی رفسنجانی و برادران دیگر از آقای دهقان داشتند، ایشان را به عنوان فرمانده منطقه انتخاب کردند. مخصوصاً اگر مجلس تصویب کند ـ که ما شنیدهایم در کمیسیونها تصویب شده ـ کار حفاظت به احتمال قوی در تهران متمرکز میشود و فرمانده منطقهای که ما میبایستی در تهران میگذاشتیم، هم ابعاد سیاسی، هم مسائل حفاظت، هم کارهای مختلف و از جمله مسائل جبهه را هم باید بداند. در رابطه با مسائل جبهه یک جانشین عملیاتی برای ایشان تعیین شده که در رابطه با قرارگاه ثارالله که در منطقه جنگی زده میشود به ایشان کمک کند.
برادرانی که احیاناً ضبطی چیزی همراهشان هست، غیر از کسانی که در سپاه مسئولیت دارند، این را مواظبت کنند که هیچکسی حق ندارد نوار سئوالاتی را که برادرها میکنند و جوابهائی که داده میشود و یا احیاناً بعضی وقتها یکی از برادرها حرفی میزند، این مسائل نباید جائی مطرح بشوند. الان که داریم صحبت میکنیم، این صحبتهای خودمانی باید در خانواده خودمان باقی بماند و این طور نشود که فردا ضدانقلاب و خارج از کشور مطرح کنند که اوضاع ارگانهای انقلابی به هم ریخته و اینها به جان هم افتادهاند. این را به همه برادرها توصیه میکنم. هم مسئولیت شرعی دارید و هم مسئولیت قانونی دارید. مواظب باشید که کسی نواری را بیرون نبرد.
برادر ما سئوال میکنند که اولویت کار منطقه چیست؟ اولویت اصلی کار منطقه در صورتی که حفاظت را برای سپاه تصویب کنند، در سراسر کشور، حفاظت خواهد بود. اما از آنجائی که ما به تمام مناطقمان در رابطه با مسائل رزم و مسائل بسیج... اولویت اول حفاظت خواهد بود. بخشی از اولویت دوم، بسیج در رابطه با جنگ است و یک بخش سازمان احتیاط ارتش 20 میلیونی که شامل نواحی و پایگاهها و پایگاههای مقاومت و... میشود. یک قسمت هم قرارگاه ثارالله است. البته اینها با توجه به این است که ببینیم برادران عزیز مجلس برای سپاه چه چیزی را تصویب میکنند و به چه صورت میشود. ولیکن از قبل همیشه این در ذهنمان بوده که مخصوصاً حفاظت در سراسر کشور باید در یکجا متمرکز و از ستادی و آموزشها و برنامهریزیهای متناسب با خودش برخوردار شود و این امکان ندارد مگر اینکه آن را در یکی از مناطقمان متمرکز کنیم و این کار فقط میتواند در سپاه مرکزی ما انجام بشود.
مسئله آزادسازی نیرو: این شبهه بهطور قوی وجود دارد که یا شورایعالی سپاه و فرماندهی، شناخت درستی از مشکلات جنگ یا سازمانهای رزمی ندارندو یا راهحلهائی را که ارائه میدهند با تدبیر و تعمق صورت نمیگیرند. عمده مشکلات سازمانهای رزمی از جهت نیروئی مسائل زیر هستند که راهحل هیچکدام در طرح آزادسازی دیده نمیشود:
الف) بعد رزمی نیروها
ب) آموزشی
ج) به کارگیری
د) کادر مسئول و به کارگیرنده
هـ) روحیه
حال با توجه به این مشکلات، وضعیت موجود خود را تکتک و به تناسب موضوع درنظر میگیریم.
1. تعداد قابلتوجهی از نیروهائی که شامل طرح میشوند، فاقد خصوصیات اول هستند و مثلاً بیمارند. 2.آموزش در شرایط فعلی، هم به اذعان سازمان و هم به اذعان واحد، توان بالا بردن کیفیت نیروها را ندارد. 3. بیکاری فعلی در سازمان رزمی در رابطه با به کارگیری نیروها شدیداً مطرح است. سازمان رزمی نه تنها نتوانستهاند کادر خود را افزایش دهند، بلکه بهمرور و به طرق مختلف، کادرهای سازمان رزمی از صحنه کنار میروند. سپاه در شرایط فعلی توان حل مشکلات کادر و مأمور خود را ندارد و مکرر تجربه کردهایم که نیروها را به زور و بیش از یک سال نمیتوان در سازمان رزمی نگه داشت. در طرح قدر دوپنجم تجربه کردیم که تثبیت نیروها در سازمان رزمی نه تنها نیرو را ماندنی نمیکند، بلکه جز مسئلهدار کردن نیرو و پائین آوردن کارآئی وی هیچ ثمری ندارد. 8. هیچ حرکت مشخصی در رابطه با توجیه نیروها به چشم نمیخورد. 9. با اعزام حدود 90 درصد نیروها به جبهه، طبیعتاً مسئله تعویض آنان هم موضوعیت خود را از دست میدهد، لذا طرح آزادسازی را درنظر میگیریم و با توجه به مسائل فوق، آن را به محک مشکلات سازمان رزمی از جهت نیروئی میزنیم و تنها نتیجهای که به ذهن میرسد این است که مشکلات عمده سازمان رزمی کماکان حل نشده است و اکثر نیروهای سپاه را مسئلهدار کردهایم و هر چه داشتهایم به میدان آوردهایم و برای ششماه بعد عملاً هیچ نیروئی نداریم و بیکاری مفرط سازمان رزمی را دامن زدهایم.
من فکر میکنم این برادران طرح آزادسازی نیرو را کامل نخواندهاند و به ادامه طرح که از فردا سمینار فرماندهان نواحی شروع میشود و طرحهای تشکیلاتی واحدهای سپاه شرح وظایف، چارت، برآورد نیروها، برآورد امکانات در واحدهای مرکزی و واحدهای مناطق انجام گرفته و در این سمینار هم به بحث گذاشته میشود، فکر میکنم برادری که این سئوال را مطرح فرمودهاند، از این مطالب اطلاع نداشتهاند. این مطلب را توضیح میدهم.
طرح آزادسازی نیرو در واقع جایگزین کردن افراد سپاهی و افراد کادر ما در مأموریتهای سپاه به صورت مشخص و رسمی است. یعنی ما دو تا سازمان داریم. یکی سازمان نیروهای بسیج مردمی که همان فرماندهان نواحی و پایگاههای ما میشوند و یکی سازمان رزم سپاه. سازمان رزم سپاه تاکنون از یک پشتوانه ثابت برخوردار نبوده است و لذا وقتی به یک فرمانده تیپ یا لشکر میگفتیم برادر! برای شش هفت ماه آینده ده نفر را معرفی کن که بروند آموزش ببیند، جواب میداد که ما هیچ حسابی روی اینها باز نکردهایم.
اینها که عضو ما نیستند و همینطور میآیند و میروند. بعد از مناطق نیرو گرفته میشد و تحتنظر و فرمانده گردان تربیت و به جبههها اعزام میشدند و فرماندهان تیپها و لشکرها میگفتند اینهائی را که شما فرستادهاید که ما انتخاب نکردهایم. این بیثباتی یکی از مبناهای اصلی بود که به دلیل آن هیچگاه نمیشد برای سازمان رزم یک برنامهریزی جدی کرد، زیرا بیثباتی در نیرو وجود داشت.
هر نیروئی میتوانست از رزمی به منطقه بیاید و از منطقه به رزم برود و هیچ ثباتی وجود نداشت. این نوع سازمانها معمولاً سازمانهای موقتی و احساساتی هستند و قادر به برنامهریزی طولانی و درازمدت نیستند. تا زمانی که نیروی آن سازمان ثبات نگیرد، آیندهدار نشود و مشخص نشود که این نیرو چگونه و به چه صورت است، مسائلش باقی میماند. شما زمانی میتوانید برای یک نیرو برنامهریزی درازمدتی کنید که نیرو ثبات داشته باشد، وگرنه اگر با توجه به کمبود امکانات در زمینههای آموزشی، تسلیحاتی و کمبود امکانات مادیای که در انقلاب با آنها مواجه هستیم، اگر بیائیم بگوئیم که سپاه را میکنیم دانشگاه، هر شش ماه به شش ماه یک عده پاسدار را بگیریم، بیایند، آموزش ببینند و بروند قاتی مردم. به این شکل نتیجه چه میشود؟
ما باید ببینیم از سپاه چه میخواهیم و متناسب با آن برایش برنامهریزی کنیم. اگر مبانی این بیثباتی بشود، طبیعی است که نمیشود برنامهریزی کرد. آزادسازی نیروها به این منظور است که مشخص باشد نواحی و لشکرهای ما چه نیروهای پاسداری دارند. وقتی که برادری با یک کارت شناسائی وارد یک لشکر میشود، معلوم است که این فرد عضو ناحیه است، ولی به مدت 4، 5، 6 ماه به لشکر مأمور شده است. یا یک فردی به ناحیه میآید و کارت شناسائی در دستش است، عضو لشکر است و از لشکر ما حقوق میگیرد، پروندههایش به لشکر میرود و اصلاً احساس تعلق به لشکر میکند.
آزادسازی نیرو برخلاف چیزی که در ذهن بعضی از برادرها آمده این طور نیست که بگوئیم تمام این برادرهائی که رفتهاند، دیگر میروند به لشکر و از صبح تا شب در آنجا چرت میزنند. برادرانی که امروز در لشکرها حضور پیدا میکنند، عضو ثابت و دائمی لشکرند، اما لشکرها و فرماندهان لشکرها با توجه به توان رزمی و روحیه برادرها، مجازند که مدت 3 یا 4 ماه از سال و بعضی از افراد که مسئول حفاظت از شخصیتها هستند، میتوان 5 یا 6 ماه از سال را به اینها به عنوان مأمور به خدمت در نواحی مأموریت داد. اما طرف میرود و از لشکر حقوق میگیرد و بهمحض اینکه خطری پیش آمد و کادر و شهیدی را از دست دادیم، وقتی به او میگویند سریع به لشکر برگرد، سریع برمیگردد و نمیگوید من که متعلق به شما نیستم.
فرماندهان یگانهای رسمی و فرماندهانی که مسئولیت اداره جنگ، اداره رزم، شرکت در مسائل انقلاب به عهدهشان است و مسئولیت اجرائی دارند، این طور نیست که دستشان خالی باشد که وقتی به آنها میگوئیم خودتان را برای دو ماه عملیات آینده آماده کنید، پای کار میآیند و یکمرتبه دو هفته قبل از عملیات میگویند نصفی از تشکیلاتمان نیست و برعکس برادران عزیزی که در ناحیه و پایگاه میمانند فکر نکنند که هیچ وقت به جبهه نمیروند. این طور نیست. به جبهه میروند، اما سالی دو یا سه ماه یا حداکثر چهارماه. اما عضویت و تعلق اصلیشان به خود ناحیه و پایگاه است. الان اگر در بعد اینکه بعضی از برادران دوپنجم سابق ما که قبلاً در لشکرها بودند و امروز در موقع برگشتن، یک ماه به آنها مرخصی میدهند و میگویند سریع برگردید، به دلیل وضعیت عملیات آینده ماست که نمیخواهیم برای عملیات آیندهمان به سازمان رزممان لطمه وارد شود.
اگر تیپی پنج گردان رزمی دارد، اگر به او دستور بدهیم که یک سری گردانهای پشتیبانیکننده را دستور بدهد و او برود و از پنج گردان، سه گردان را برای گردانهای پشتیبانی که به بعضی از گردانها دستور داده شده آنها را تشکیل بدهند، بیاورد. امروز به بیش از دوسوم سازمان رزم سپاه دستور داده شده که یگانهای پشتیبانیکننده را تشکیل بدهند، بدون اینکه به سازمان رزمشان و به نیروهای تکورشان لطمهای وارد بشود. ما باید از برادران پاسدار وظیفه و برادران پاسدارمان استفاده کنیم و این یگانها را تشکیل بدهیم، بدون اینکه به نیروهای تکور لشکر و تیپهای ما لطمهای وارد بشود. البته برادران تیپها و لشکرهای منطقه در جریان این مسائل نیستند. مسائل حفظ شد و بعد هم که این مسائل پیش آمد، اینها همین طور مانده تا انشاءالله وضع رو به ثبات برود و مأموریتها و گردانهای پشتیبانیکنندهای که باید درست کنند، به اینها گفته خواهد شد.
بنابراین پس اصل آزادسازی نیرو یعنی روشن کردن تکلیف فعلی برادران سپاهی در پایگاهها و نواحی و لشکرها. علت اینکه اسم آزادسازی نیرو آورده شده به همین دلیل است که تعدادی که به لشکر میروند، از نواحی و پایگاهها آزاد میشوند و اصلاً به آنجا تعلق میگیرند و دراختیار یگانهای رسمی هستند. ممکن است فرمانده لشکری بگوید که من میخواهم برای چهار سال دیگرم روی کادرهایم سرمایهگذاری کنم. لیست کادرهایش را مشخص میکند و میداند تا چهار سال دیگر این نیروها در دستش هستند و میگوید این تعداد برای آموزش بروند، تعدادی برای یادگیری سلاح بروند، این تعداد را برای این کار بگذاریم. اینها میتوانند به برنامههائی که به آنها میدهیم جواب مثبت بدهند و نیروهای خودشان را برای آموزشهائی که باید در مرکز ببینند و یا در منطقه که خود فرمانده منطقه این کار را خواهد کرد، به دست ما بسپارند.
[نا مفهوم]
نه، در دو پنجم این طور نبود. در دوپنجم این طور بود که دوپنجم از نیروها هر ششماه به ششماه به جبهه بروند. فرقش این بود که قبلاً هر کسی یا فرد فرد به جبهه میرفتند، بعد گفتیم دوپنجم نیروها بروند، ولی از این به بعد تمام برادران که عضو لشکرها میشوند، پروندهها را به لشکرها میبرند و از آنجا حقوق میگیرند و دیگر عضو آنجا هستند. فرمانده لشکر روی نیروی خودش حساب میکند. این هم دلیل ندارد که این طرح مخالف طرح دوپنجم باشد. مگر شما این طور فکر کردید؟ بحث این است که ما لشکرهایمان را به اندازه کافی که نیرو میخواهیم، از نیروهای پاسدار و کادر پر کنیم که دستشان پر باشد و عمل کنند.
یکی از حاضرین: جوابهائی که شما میدهید ناقص است. بعضیهایشان هم اشتباه است. همیشه هم همین طور بوده. این برادرها که نیامدهاند سخنرانی گوش بدهند. آمدهاند پاسخ سئوالاتشان را بگیرند. تمام پاسخهائی که شما میدهید ناقص هستند، در حالی که جواب دارند و اینها مسائلی هستند که جمع شدهاند. شما اجازه بدهید بچهها یک مقدار راجع به کلیات صحبت کنند و آن مسائل اصلی مطرح بشوند.
رضائی: مثلاً راجع به همین طرح ازادسازی نیروها شما چه مسئلهای دارید؟ غیر از این مسائلی که در اینجا مطرح شد دیگر چه مسئلهای باقی مانده است؟
یکی از حاضرین: ده دقیقه به ما وقت بدهید تا بیائیم اصل مسئله را برایتان مطرح کنیم.
رضائی: این سئوالاتی را که برادرها نوشتهاند، این طوری نیست که چون شما بلند شدهاید باید حق بقیه را ضایع کنید. طبق این سئوالاتی که کتبی آمده، به همه سئوالات جواب میدهیم. اگر شما میخواهید در رابطه با طرح آزادسازی نیرو توضیح بدهید، اشکال ندارد. بیائید اینجا توضیح بدهید.
حسن بهمنی: سَلامٌ عَلیکُم. بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيم. برادرها! اصل تمام مطالب در یک تشکیلات نظامی در جنگ امروز، مربوط به فرماندهی یک تشکیلات نظامی است. یعنی اگر فرماندهی تدبیر و کارآئیهای لازم را داشته باشد، تمام مشکلات و نارسائیها در این تشکیلات نظامی قابل حل است و اگر نباشد هیچ کدام از مسائل و مشکلات ما حل نمیشود. یعنی هر روز یک شکل جدید و یک مسئله جدید مطرح میشود، اما ریشه قضیه که نیرومند شدن و جنگیدن با دشمن است، هیچ وقت به سامان نمیرسد.
اصل قضیه این است که همه میدانند برادر محسن رضائی قبل از اینکه به عنوان فرمانده سپاه منصوب بشوند، از مسائل نظامی اطلاع داشتند. بعد از این هم که منصوب شدند با دستیارانشان در قرارگاه نشستند. کسانی هم که در قرارگاهها مینشینند چیزی یاد نمیگیرند. بچههائی هم که مثل حاج علی موحد، حاج احمد متوسلیان در دل خون و آتش باید چیزهائی را یاد بگیرند، منزوی میشوند. اصل قضیه و مشکلات ما در اینجا نهفته است که فرماندهی ما آن طوری که باید و شاید نمیتواند در جنگ کار کند.
[تکبیر حضار]
برادرها! خواهش میکنم اصلاً شعار ندهید. بگذارید مسائلی را که لازم هستند مطرح کنیم. خیلیها ممکن است منظورهای خاصی داشته باشند، شما جواب ندهید. برادرها! ما میخواهیم مسئله را مستدل و منطقی با فرمانده سپاه مطرح کنیم، دلایلمان را بگوئیم. آن برادرهائی که شلوغ میکنند منظور خاصی دارند. من خواهش میکنم چیزی را مطرح نکنید تا ما بتوانیم با مسئول سپاه، مسائلمان را منطقی و مستدل مطرح کنیم و پاسخ مستدل و منطقی بشنویم. اینجا جای بحث و شعار و شلوغ کردن نیست.
بنابراین اولین مسئلهای که مطرح میکنیم و از برادر محسن میخواهیم جواب بدهد این است که ما در هنگام زد و خورد، یعنی وقتی که عملیات و جنگ شروع میشود، نیروها همین طور به امید خدا رها میشوند. اصلاً ما در صحنه عملیات فرماندهی نداریم، وحدت فرماندهی وجود ندارد، تمرکز فرماندهی نیست، با تاکتیکهای دشمن مقابله نمیشود و همینجوری یک سری نیرو آن وسط رها میشوند و دشمن با کارشناسهای نظامیای که دارد و با کارهائی که بلد است، تمام نیروها را قیچی و منهدم میکند و اسیر میگیرد.
قبل از هر چیزی، فکر، لیاقت و کارآئی دو تا فرمانده است که اول خودشان و فکرشان با هم میجنگند و بعد نیروها و امکاناتشان با هم میجنگند. اول فکر و تدبیر و لیاقت دو تا فرمانده در دو جبهه با هم میجنگند و بعد آنها میتوانند از نیروها و ملزوماتشان استفاده کنند و با هم بجنگند و ما این فرماندهی را در تشکیلات نظامیمان نداریم. همه مشکلات ما ناشی از این مسئله است. حالا ما از برادر محسن میخواهیم توضیح بدهند که به این ترتیب چگونه میخواهند مسئله فرماندهی را در هنگام عملیات حل کنند.
محسن رضایی: بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيم. الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِين. این سئوالات نوعاً اصلاً متعلق به ما نیست، بلکه متعلق به حضرت امام و مسئولین کشور است که اگر کسی از برادران میخواهد به اسلام خدمت کند و نسبت به مسئولی یا فرماندهای مسئلهای دارد، باید به فرمانده بالاترش مراجعه کند و مسائل را به شکل مستدل طرح کند و صحبت کند.
البته این کار انجام شده و ما الحمدلله از همه نامهها هم باخبر شدهایم. البته بعضی از برادرها احتیاط کردند و اسامی زیر نامهها را برداشتند و ما این نامهها را خواندیم و الحمدلله... یکی از این نامهها یک نامه 90 صفحهای است که جداً اگر محاکمهای تشکیل بشود محاکمه نه از بعد قضائی، بلکه از بعد انسانی و وجدانی و نویسندگان این نامه را به پای میز محاکمه عدل الهی بیاورند و بگویند چقدر فرصت داشتید و مطالعه کردید؟ قطعاً خواهند گفت یکی دو سه سال، برای اینکه بگویند ما این حرفها را همینطوری که نزدهایم، بلکه خیلی عمیق مطالعه کردهایم. در این جزوه که رونوشت آن برای آقای هاشمی رفسنجانی رفته بود، هیچ طرحی به جز همین نتیجهای که برادرمان گرفت در زمینه اداره جنگ مطرح نشده است.
برادران یکسری از اصول جنگ، اصل غافلگیری، اصل فلان و بهمان را پشت سر هم ردیف کرده و بعد نتیجهگیری کردهاند که تلفات دادیم و فلان و بهمان طور شده و فرماندهی باید عوض بشود. این که نشد نتیجه. برادر عزیز! شمائی که سه چهار سال مطالعه کردهاید، اگر ما یک فرمانده تیپ یا لشکر سادهمان را گذاشته بودیم و سه سال به او وقت داده بودیم و به او میگفتیم برو و به فکر یک جنگ درازمدت، خیلی قویتر و مستدلتر از این طرحش را آماده میکرد.
این چیزی که شما میگوئید فرماندهی عوض بشود، تا به حال چه طرحی به مسئولین دادهاید؟ آیا پیش مسئولین رفته و برای جنگ طرح دادهاید و پای صحبت شما ننشسته و طرح را از شما قبول نکردهاند؟ آیا به صرف اینکه یکسری مشکلات را ببینیم و بعد بگوئیم که فرماندهی ادارهکننده جنگ که یک قسمت از آن سپاه است، فرماندهی ادارهکننده جنگ مخصوصاً در خیبر آقای هاشمی بودند، بیائیم بگوئیم که اینها نمیتوانند و کار نمیکنند؟ این که شعار شد.
شعار دادن که برای همه امکان دارد. هر کسی که راه بیفتد میتواند شعار بدهد. از شعار که خیلی چیزی درنمیآید. باید استدلال بشود و شمائی که میگوئید طرح ضعیف است، شما که میگوئید سست است، طرحتان برای ادامه جنگ چیست؟ چه طرحی دارید؟ یک پیشنهاد این بود که باید تمام جبههها را فعال کنید. فعال شده، نتیجه بعدی چیست؟ استراتژی جنگ چیست؟ به کجا میخواهیم برویم؟ این که ما بگوئیم به ما فرصت بدهید که مطالعه کنیم، خب شما اول مطالعه کنید و ببینید به این نتیجه رسیدهاید که این حرف را بزنید یا نه؟ وگرنه تحت عنوان کلی که فلان قسمت ضعیف است، پس نتیجه میگیریم که اینطور است، این نشاندهنده ساختهشدههای قبلی است که ما میخواهیم این ساختهشدهها را به مشکلات جدید پیوند بزنیم و فکر میکنیم الان موقعش شده که سوار کنیم و بگیرد.
به نظر من مسئولین همیشه آمادگی دارند. شما پیش آنها تشریف ببرید. ما هم خدمت برادرها گفتهایم که برادرهای ما که میآیند، بنشینید و به حرفهایشان گوش بدهید، طرح بدهند و نظراتشان را بگویند و اگر دیدید که انصافاً این طور است و برادرهای لایقتری هستند، این کار را بکنید و ما بارها هم خواستهایم.
امام به ما تکلیف کرده و افتخار هم میکنیم که در این تکلیف باقی هستیم و چند بار هم خدمت امام رفته و از ایشان خواستهایم، اما امام محکم فرمودهاند که من به شما میگویم بمانید و تا زمانی که این دستور و حکم باشد، من افتخار میکنم که سرباز امام باشم و در سپاه خدمت کنم و تکلیفم را انجام بدهم.
ایشان فرمانده مرکزی سپاه را میگویند. من دارم فرمانده جبهه را میگویم، نه فرمانده گردان را. ایشان فرمانده گردانها را نمیگویند. بعد هم اینطور نیست. حضرت امیر(ع) خطبهای دارد. در یکی از جنگها حضرت امیر(ع) در جائی ایستاده بود و سربازها اظهار کرده بودند که تا تو نیائی ما نمیرویم بجنگیم. حضرت امیر(ع) گفت، «مرد حسابی! هر چیزی تدبیری دارد. هر چیزی کاری دارد.» ما بارها شده که رفتهایم جلو و افتخار هم نمیکنیم و از خدا میخواهیم همین مقداری را هم که گفتیم بر من ببخشد و من فقط به نیت توجیه برادرها این صحبت را میکنم. بارها شده که امام امت از طریق آقای محلاتی و آقای هاشمی به من دستور داده و گفتهاند به او بگوئید جلو نرود. مخصوصاً در والفجر مقدماتی، حاج احمد آقا دربهدر دنبال من میگشت که این کجا رفته؟ بگوئید آنجا نرود.
ما افتخار میکنیم که نرفتیم. نمیدانم خداوند با این گناهان عدیدهای که در زندگی داشتهام، چگونه می خواهد عاقبت مرا به خیر کند. این کارهائی که انجام دادهام، فقط برای رضای خدا بوده و از هیچ کسی هم اجر و ثواب نمیخواهم. امروز هم اگر هر چیزی علیه من گفته میشود، من خوشحال میشوم، چون میدانم که شاید با انتساب این مسائل تحقیق نشده به من، شاید خداوند پرونده گناهان ما را سبکتر کند و شاید شهدایی بیایند شفاعت کنند و خداوند ما را ببخشد.
این برادرانی که 90 صفحه نامه نوشتهاند، 20 صفحه را به صحبت ما در قرارگاهی که صحبت کردیم اختصاص دادهاند. بعد در 60 صفحه گفتهاند عملیاتهای والفجر 2، 3، 4، 5، 6، 7 و آخرین نتیجهگیری این بوده است. آخر سه سال وقت؟ شما که سه سال وقت داشتید، کاری هم به عهدهتان نبود، صبح تا شب هم بیکار بودید، حرف میزدید، کار میکردید، تحقیق میکردید، میتوانستید مطالعات بیشتری هم بکنید. آخر این چه طرحی است؟ طرح جنگیتان چیست؟ جنگ را چگونه میخواهید اداره کنید؟ آقای هاشمی میگفت من تمام این جزوه را خواندم، یک کلمه حرف حسابی در آن پیدا نکردم.
بهمنی: ما چنین طرحی ندادیم.
رضایی: رونوشت این را به آقای هاشمی دادهاید دیگر.
بهمنی: دروغ است.
رضایی: در معرفی فرمانده جدید منطقه و شورای منطقه که وقت گرفتهاید و آقای هاشمی صحبت میکند، در آنجا آقای هاشمی صحبت خواهند کرد و خواهند گفت و اصلاً طرحی هم نیست. یعنی برادرها طرحی ارائه ندادهاند. علاوه بر تمام این مسائل، اداره یک جبهه نبرد در جزایر مجنون که درگیری بود، احتمالاً این برادرمان در آنجا حضور نداشتند. از برادرمان رشید گرفته تا فرماندهان قرارگاه ما تا فرماندهان تیپهایمان، اینطوری نیست که برادران ما در میدان نبرد نباشند. اینطوری نیست که هر کسی در قرارگاه خودش نشسته و کار کرده باشد. این برادرهائی که امروز فرمانده قرارگاه هستند، قبلاً آر.پی.جیزن و تکتیرانداز بودهاند. اتفاقاً سازمان رزم برخلاف جاهای دیگر است. فرمانده تیپ، لشکر، قرارگاهی که گذاشتهایم، از پائین آمدهاند بالا.
جاهای دیگر، در شهرستانی، ناحیهای ممکن است به خاطر داشتن ابعاد سیاسی و مسائل دیگر، برادرهائی که در آنجا نصب میشوند، چون باید دارای همه ابعاد باشند، شاید از پائین به بالا آمدن زیاد نبوده، به خاطر زمان کوتاه پایگاهها و نواحی، ولیکن در رابطه با قرارگاه این طوری نبوده. برادرمان عزیز جعفری، برادرمان غلامپور یک تنه در سوسنگرد و آبادان و خرمشهر جنگیدند. برادرمان رشید با 10، 12 نفر چه در عملیات چریکی که در امامزاده عباس انجام شد، چه در اداره جنگ و خطی که حضور داشت. برادرمان رحیم همینطور. از زمانی که در کردستان درگیری بوده تا الان دارد میجنگد.
بهمنی: یکی یا دو تا این طور بودند. بقیه نبودند. بعد از بیتالمقدس و رمضان همینها فرمانده بودند. ما راجع به تکتک عملیاتها بحث داریم.
رضایی: این را من دیروز در آنجا توضیح دادم که برادرهای ما میگویند اگر همه اینها این طور جنگی هستند، پس چرا ما از بیتالمقدس به اینطرف پیروزی نداشتهایم؟ ما دیروز برای برادران عزیز عرض کردیم جنگی که ما داریم اداره میکنیم که در همان جزوه هم پیشنهاد کردهاند که ما چرا فرمانده گردان نداریم؟ چرا آموزشگاه نداریم؟ یعنی همان بحثهای جنگهای درازمدت که بنشینیم اول آموزشگاه درست کنیم، فرمانده گردان، فرمانده تیپ، کادر را درست کنیم، حالا هر چقدر که طول کشید. یک سال، دو سال، سه سال. شاید من ته قلب و ذهن آن برادرها را نمیدانم که به نظرشان چند سال طول میکشد، اما مردم دنیا و نظامهای دنیا میدانند که این خطی که دارد طرح میشود که ما تا موشک دراگون(Dragon)، تا آموزشگاههای قوی گردانی و تا آموزشگاههای قوی تیپی نداشته باشیم، نباید جنگید و نباید دست به این کارها زد، تا زمانی که کارهای زیربنائی انجام نشوند، نباید جنگ را ادامه داد، این نشان میدهد که باید تعطیل بشود.
برای چهار یا پنج سال دیگر باید این جنگ تعطیل بشود تا ما به یک نتیجهاي برسيم. اتفاقاً كساني كه اين مسائل را طرح كردهاند، از برادران ما بودهاند كه از عمليات رمضان به اين طرف يا مسئول بودهاند يا اطلاعاتشان در رابطه با بحثهاي عميق فتحالمبين و بيتالمقدس و طريقالقدس و ثامنالائمه(ع) در جلساتي كه فرمانده گردانها، فرمانده تيپها و فرمانده لشكرها ميآمدند و ساعتها بحث ميشد، اين برادران اصلاً حضور فعال نداشتهاند.
اگر بحث اين است كه حضور در جنگ مبناي تصميمگيري است كه خود اين برادران كه سابقهشان از همه برادران ديگر حسين خرازي، احمد كاظمي، رشید و فرماندهان ما كمتر است، چطور شده كه امروز دارند اين حرف را ميزنند و آنها دارند كارشان را ميكنند و در خط ميجنگند؟ اگر معيار، بودنِ در جبهه به اين صورتي است كه اين برادرها ميگويند، پس بايد نظر آنها را قبول كنيم كه خيلي از شما قديميترند و بيشتر در جبهه بوده و مشكلات را ديدهاند. در پيروزيها و مشكلات و سختيهايش بودهاند. كسي كه ميخواهد درباره يك جنگ قضاوت كند، مگر ميتواند با يك عمليات كوچك دو سه نفره بگويد كه بله، من براي جنگ طرح دارم.
اين كه خوشبيني است. جنگ كه ديگر مثل شعار دادن نيست كه شما فكر كنيد شعاري داده شود و ده نفر هم راه بيفتند و تكرار كنند. جنگ درگيري و بزن بكوب است. آدم بايد تجربه داشته باشد و سختي را چشيده باشد، وگرنه چطوري ميتواند در دو سه تا عمليات شركت كرده باشد و يا از عمليات رمضان به اين طرف مسئوليتي گرفته باشد يا اطلاعاتش اينقدر ناقص باشد، بعيد بيايد كليت نبردي را كه اين همه برايش شهيد دادهايم، اين همه بحث شده و اين همه برادرانمان در آن شركت داشتهاند، زير سئوال ببرد؟ بنابراين در رابطه با اين مطلب، ولو هم كه برادران مطلبي دارند، اشكال ندارد. نظر با سلامت، انقلاب را تضمين ميكند. انتقاد سالم، نصيحت برادرانه ضامن يك انقلاب هستند.
حضار: گوشكنندهاش وجود ندارد.
رضائی: اما فرياد و داد و بيداد كردن و شورش نشان ميدهد كه از دو حالت خارج نيست. يا برادرها خيلي عجول و شتابزدهاند يا فكر كردهاند كه الان موقعيت خوبي است و فلان برادر يك چيزي را نشان داده و الان موقع خوبي است كه بتازيم. اتفاقاً بدترين موقع است. اگر خداي نكرده كسي باشد كه من اميدوارم هيچ كسي نباشد، اگر هم كسي در جائي اين فكر در ذهنش بوده، بسيار بد موقعي را انتخاب كرده است. اولاً در مراسم چهلم شهيد اسلام، پاسدار واقعي اسلام اين كار انجام شد كه بدكاري بود و بسيار زشت بود و بعد هم نحوه برخورد.
اگر قرار بود كه ما انقلاب را اينطوري اداره كنيم كه انقلاب نميكرديم. انقلاب مكتبي يعني اينكه انسان خودش را موظف كند كه در حدود شرع و اخلاق اسلامي برخورد كند. يعني وقتي نسبت به فرماندهي مركزي مطلبي است، اشكال ندارد. بايد هم شما نقد داشته باشيد. اگر شما دلسوز انقلاب هستيد، نبايد هم نسبت به اين مسائل بيتفاوت باشيد. اما بيتفاوتي با نصيحت و اينكه شما بيائيد از مطلبي ولو حق، به خاطر جريان ضعيفتر و خداي نكرده باطلي استفاده كنيد، اين خلاف اسلام است. شما نظر داريد؟ اين كشور صاحب دارد. اين مملكت صاحب و فرمانده دارد. نماينده دارد. خب به نمايندهاش مراجعه ميكنيد. بعضي از برادران ما احساساتي ميشوند و ميآيند اينجا و ميگويند از شما ميخواهيم كه فرمانده جنگ... مگر فرمانده جنگ دست من است؟ فرماندهان جنگ را امام عزيز تعيين ميكنند و ما بايد تابع امام باشيم.
شما مطمئن باشيد. من ديروز بعد از مراسم، پيش آقاي هاشمي رفتم و مسائل را خدمت ايشان گفتم و ايشان گفت در اولين جلسه، حضرت امام ملاقات با سپاه را قرار خواهد داد و كاري نكنيد كه ما نتوانيم از برادرانمان بيشتر از آنچه كه باید استفاده ميكنيم، استفاده نكنيم. سعي كنيد سلامت حفظ بشود. جوهرتان را حفظ كنيد. اين خيلي خوب است كه انسان جوهر داشته باشد. خيلي خوب است كه انسان شجاعت داشته باشد. اين خيلي خوب است كه انسان مردانگي و غيرت داشته باشد، اما مردانگي و غيرت اين نيست كه ما خلاف شرع و خلاف اخلاق رفتار كنيم. مسئولين هستند. اگر كسي مسئلهاي دارد، پيش برادران مسئولتان برويد، بحث و صحبت و نظراتتان را مطرح كنيد و آنها جوابتان را ميدهند. طرحي داريد، بدهيد. كمكشان كنيد. اگر احساس ميكنيد جزئيات به آنها منتقل نميشوند كه در آن نامه نوشته شده بود منتقل نميشود، شما برويد و منتقل كنيد و بگوئيد ما اين طرح را براي جنگ ارائه ميدهيم.
ضمن اينكه من به برادرها عرض ميكنم بعد از ظهر كه وقت گذاشتهايم، برادرها ميتوانند بيايند و مفصل صحبت كنند. اگر ميبينند يك نفر نميتواند همه مطلب را ارائه بدهد، سه چهار نفر آنجا بيايند و مسائل را بحث كنند.
حضار: رفيق خود من.