به گزارش راه شلمچه، محمدعلی صمدی پژوهشگر و نویسنده دفاع مقدس نوشت: جناب «سعید حجاریان» طی یادداشتی که رویه مرسوم ایشان در دعاوی بیسند و تئوریپردازیهای کلی و بیپشتوانه را دنبال میکند، برای تقریب به ذهن مخاطبانش، شاهد مثال خود را از «جنگ تحمیلی» آورده و نوشته است:«... نمونه دیگر مسأله جنگ است. در جنگ ایران و عراق، در همان روزهای نخست ضعفهای بعضی فرماندهان جنگ مشهود بود اما علاج را به بعد موکول کردیم تا حدی که در خاتمه جنگ گفته شد بنا بود عدهای از فرماندهان سپاه محاکمه و مجازات شوند. علاوه بر این شاهد هستیم در سالیان اخیر، شماری از این افراد عهدهدار بازخوانی تاریخ جنگ شدهاند و بهراحتی از خطاهای استراتژیک و تعداد شهدا سخن میگویند؛ بیآنکه فرد یا نهادی از اهمالکاری آنها پرسش کند».
حجاریان در بخش دیگری از همین یادداشت مجددا مکتوب فرموده: «در دوران جنگ ایران و عراق نیز فرصتهایی برای تغییر معادلات جنگ پیش روی کشور بود اما جدالهای بیهوده، اختلافنظرها و پافشاری بر شعارهایی از جمله «جنگ جنگ تا یک پیروزی بزرگ»، «جنگ جنگ تا رفع فتنه از جهان» و... پایان جنگ را به تعویق انداخت و خسارتها را تشدید کرد تا جایی که فرمانده جنگ در نامهای به امام خمینی نوشت: مسأله جنگ با تمهید تجهیزات فراوان مرتفع میشود؛ از بالگرد و هواپیمای نظامی تا بمب اتم! و در اینجا نیز تسویف، نوشیدن جام زهر را به دنبال داشت».
صرفنظر از قصد و غرض جناب حجاریان از طرح مباحث مربوط به سالهای جنگ- که به نظر نگارنده قطعا با نیت آسیبشناسی و رفع ابهامات تاریخ انقلاب نیست- ارائه توضیحاتی را به مخاطبان جوان که به دلیل عدم شناخت کافی از حضراتی مانند جناب حجاریان، سکوت مرسوم و بدون توجیه راویان اصلی دفاع مقدس را حمل بر صحت این قبیل دعاوی میکنند، ضروری دانستم.
یک: در جمله «در همان روزهای نخست ضعفهای بعضی فرماندهان جنگ مشهود بود»، اگر منظور از «نخستین روزهای جنگ»، 270 روز اول است، فرماندهی کل قوا در قبضه رئیسجمهور وقت، آقای «ابوالحسن بنیصدر» قرار داشت و تنها نیروی موثر در طراحی، هدایت و کنترل جبهههای جنگ، ساختار کلاسیک نظامی کشور بود. در این 9 ماه، 3 عملیات جدی انجام شد که با موفقیت همراه نبود. اگر منظور ضعف فرماندهی در این بازه زمانی است که به دلیل خروج رئیسجمهور و فرمانده کل قوای معزول از کشور و حذف نیروهای وفادار به وی با همت جناب حجاریان و رفقایشان در آن زمان، موکول شدن «علاج واقعه به بعد» موضوعیت ندارد اما اگر نظر ایشان به مقاطع بعد از حذف «بنیصدر» و اصلاح ساختار نظامی کشور است، این ادعا که «علاج را به بعد موکول کردیم»، در ذهن بنده به عنوان فردی مطلع از زوایای تاریخ دفاع مقدس، سوالی ایجاد میکند. اگر چه امیدوار نیستم به دریافت پاسخی از طرف جناب حجاریان به این سوال [اگر به نیتخوانی متهم نشوم، اعتقاد دارم جنابشان چنین مباحثی را اساسا برای حل شدن ابهامات و گشودن گرههای تاریخی مطرح نکردهاند و تنها متکی بر شنیدههای جسته و گریخته از هممسلکان سیاسیشان و جهت سیخونک زدن به رقبا و دشمنان قدیمی وارد چنین فضایی شدهاند. صاحب این قلم طی 25 سال گذشته، نخستین بار نیست که با چنین مطالبی از سوی این جماعت، در زمانهای نامربوط روبهروست] اما بیان سوالم را مفید میدانم. فرماندهی جدید جنگ(اعم از ارتش و سپاه) که از اواخر تابستان و اوایل پاییز1360، سکاندار جبههها شدند، طی 250 روز، علاوه بر چند عملیات محدود، 4 عملیات بزرگ و جدی طراحی و اجرا کردند که همگی با پیروزی کامل همراه بود و نزدیک به 10 هزار کیلومتر مربع از اراضی اشغالشده توسط ارتش صدام را آزاد کردند. چرا نباید به این ترکیب از فرماندهان نظامی که چنین نتیجه درخشانی را در تاریخ جنگهای معاصر کشور ثبت کردهاند، برای ادامه مسیر جنگ اعتماد میشد؟ اشتباه و ضعفها در این مرحله، کجا هستند؟ بعد از عملیات «الی بیتالمقدس» و آزادی خرمشهر همان ترکیب پیروزیآفرین که بزرگانی مانند حسن باقری(از سپاه) و صیاد شیرازی(از ارتش) در آن دیده میشدند، زمام امور جنگ را در دست داشتند (باز هم 250 روز) و چند عملیات کوچک (محرم و مسلم بن عقیل) و 3 عملیات بزرگ (رمضان، والفجر مقدماتی و والفجر 1) را طراحی کردند با هدف تصرف بصره یا فلج کردن این شهر یا کم کردن فشار سپاه سوم عراق بر جبهه خوزستان. در عملیات بزرگ رمضان، اگر چه ارتش بعث، انهدام نیروی خیرهکنندهای را متحمل شد اما توانست مانع دستیابی ما به اهداف نهایی شود و در عملیات والفجر مقدماتی هم متاسفانه موفقیتی به دست نیاوردیم. از اینجا به بعد، تصمیمگیران ارشد، تصمیم به اعمال تغییرات در فرماندهی بالادستی گرفته و رئیس وقت مجلس، مرحوم رفسنجانی با عنوانی غیرمسبوق [فرمانده جنگ] مامور به میدان شده و برای اولین بار طرح موسوم به «جنگ جنگ برای یک پیروزی بزرگ» را مطرح میکند. این رویه 5 سال به طول میانجامد. طی این 5 سال، سالانه یک عملیات بزرگ به علاوه چند عملیات کوچک برای تقویت عملیات سالانه اجرا میشود. همه مراحل این عملیاتها، از ایده تا اجرا، با فرمانده جنگ و از طریق ایشان با «شورای عالی دفاع» هماهنگ میشود. همه روزنوشتهای مرحوم هاشمی در این 5 سال موجود است. هیچ صحبت و بحثی از ضعفهایی که رفع آنها باید به بعد موکول شود وجود ندارد.
دو: بنده با اطلاع عرض میکنم در سالهای اخیر، هیچ کدام از تصمیمگیران اصلی جنگ(محسن رضایی، سید یحیی صفوی، غلامعلی رشید و علی شمخانی) صحبتی از « خطاهای استراتژیک و تعداد شهدا» نکردهاند و اگر منظور از «افراد عهدهدار بازخوانی تاریخ جنگ»، افراد دارای جهتگیریهای مشخص سیاسی در داخل و خارج از کشور هستند که تکلیف این گونه بازخوانیها مشخص است. با اطلاع کامل و توام با دعوت به ارائه مستندات از سوی مدعیان عرض میکنم در هیچ مقطعی از جنگ، پس از فتح خرمشهر هیچ مجالی که مصداق تحقق ادعای «فرصتهایی برای تغییر معادلات جنگ پیش روی کشور بود اما جدالهای بیهوده، اختلافنظرها و پافشاری بر شعارهایی از جمله «جنگ جنگ تا یک پیروزی بزرگ»، «جنگ جنگ تا رفع فتنه از جهان» و... پایان جنگ را به تعویق انداخت»، به وجود نیامد.
حتی یک مورد پیشنهاد یا طرح با قابلیت بررسی در سطح کلان کشور مطرح نشد و به شواهد یادداشتهای مرحوم رفسنجانی، حتی آن دسته از پیشنهادهای غیررسمی- که امروز بیشتر به شوخی شباهت دارند- از سوی ایشان و مسؤولان عالیرتبه کشور، پیگیری میشد. مهمتر اینکه، مسأله تاثیرگذاری بحث بر سر 2 شعار «جنگ جنگ تا یک پیروزی بزرگ» و «جنگ جنگ تا رفع فتنه از جهان» در مسیر طرح و اجرای عملیاتها و هدفگذاری میدانی، هیچ تغییر و اثر ملموسی نداشت و اساسا هیچ کدام، مجال بروز به عنوان یک راهبرد کلان پیدا نکرد. عملا از عملیات خیبر، معتقدان به هر 2 شعار، در مقام اجرا، کاملا بر هم منطبق بوده و فرصتی برای تصادم و اخلال پیش نیامد. باز هم ارجاع میدهم به یادداشتهای جناب هاشمی و خاطرات منتشره
سه: و در نهایت اینکه؛ موضوع « محاکمه و مجازات عدهای از فرماندهان سپاه» مدت کمی قبل از درگذشت آقای رفسنجانی، از سوی «غلام رجایی» یکی از اعضای دسته چندم دفتر ایشان که گرایش سیاسی کاملا واضحی دارد، به نقل از جنابشان مطرح شد و مورد استقبال اصلاحطلبان قرار گرفت. تکلیف چنین ادعایی پیشاپیش مشخص است و تاکید میکنم سند منتشرشدهای دال بر این ادعا وجود ندارد. جناب حجاریان هم در طول سالهای جنگ، هیچگاه در سطحی نبود که بتواند ادعا کند شخصا از چنین گزارهای مطلع بوده است.
در پایان، باز هم باید تاسف خورد به حال سیاستپیشگان کهنهکاری که در خوشبینانهترین حالت، از سر به تنگ آمدن قافیه و به نظر حقیر برای تسویهحسابهای کهنه دهه 60، دیواری کوتاهتر از «سالهای جنگ» پیدا نمیکنند.