به گزارش راه شلمچه، بیست و ششم دیماه، سالروز فرار محمدرضا پهلوی از ایران است. بحث درباره اینکه در روز 26 دی، شاه از کشور برای همیشه گریخته، یا موقتاً کشور را ترک کرده است، به مثابه اثبات روشنایی خورشید میماند.
فرار شاه از ایران بیش از اینکه با صلاحدید خودش بوده باشد، از روی اجبار و برنامه ریزی اربابان خارجیاش، به رهبری امریکا بوده است. چنانچه سران کشورهای آمریکا، انگلیس، فرانسه و آلمان غربی، در تاریخ 17 دی 57 با قطعی دانستن سقوط شاه، تصمیم به این گرفتند که شاه ایران را ترک کند و در نتیجه سران کشورهای مذکور کنترل اعترضات مردم را به دست گیرند. نا گفته نماند که روی کار آمدن بختیار و حمایت امریکا از وی نیز در همین راستا بوده است.
اما همانطور که از شعار های آن روزهای مردم نیز پیدا است، مردم ایران این توطئه را به خوبی شناسایی کردند. با شعار هایی مثل « ما میگیم شاه نمیخواییم، نخست وزیر عوض میشه».
اردشیر زاهدی در کتاب " 25 سال در کنار پادشاه" با تایید فرار شاه می نویسد: «تقریباً ده روز قبل از رفتن (آیتالله) خمینی به ایران آقای پاکروان رئیس اسبق ساواک به من اطلاع داد که شاه میخواهد مملکت را ترک کند. او با اصرار از من میخواست تا شاه را تشویق به ماندن در ایران کنم و میگفت اگر شاه برود ارتش ماجرای 28 مرداد 32 را تکرار نخواهد کرد. من این مطلب را به شاه گفتم و او گفت: ارتش! ارتش ممکن نیست به من خیانت کند! بعد که در خارج شنید قرهباغی اعلامیه بیطرفی ارتش را امضاء کرده است فوقالعاده عصبانی شد و تا مدتی قرهباغی را فحش میداد.»
با توجه به این اظهارات زاهدی، میتوان نتیجه گرفت که شاه از ایران فرار میکند و به امید اینکه مانند کودتای 32 ارتش وارد ماجرا شود، فکر میکرد میتواند به کشور بازگردد.
البته موضوع مورد بحث این گزارش نه بازخوانی فرار شاه، که البته این بازخوانی لازم است، بلکه اشاره به ثروت و سرمایهای است که رژیم پهلوی با خود از ایران خارج کرده و حجم عمده آن را به امریکا برد.
سه روز قبل از فرار شاه از ایران، یعنی در تاریخ 23 دیماه 57، به دستور فرح پهلوی و با تایید شاه، 384 چمدان و صندوق که محتوی تاج شاهنشاهی با 3380 قطعه الماس و 50 قطعه زمرد، ، 368 حبه مروارید، تاج ملكه با 1646 قطعه الماس و تعداد زیادی از جواهرات و طلا به ارزش دهها میلیون دلار به عنوان بخش اندكی از جواهرات ربوده شده سلطنتی بودند، بسته شدند و شاه این تعداد چمدان را با خود از ایران خارج ساخت.
روزنامهی نیویورکتایمز نیز در تاریخ دهم ژانویهی 1979، با استناد به گفتهی منابع بانکی جهانی نوشت که مبلغی بین دو تا چهار میلیارد دلار تنها در طول این دو سال آخر (1356 و 1357) از سوی خانوادهی سلطنتی ایران به آمریکا منتقل شده است.
در سال 1391 نیز روزنامه «فایننشالتایمز» به مناسبت بیداری اسلامی در کشورهای عربی میزان دارایی های خارج شده توسط محمدرضا پهلوی را بدین شرح اعلام کرد: «محمدرضا پهلوی، شاه مخلوع ایران ۳۵ میلیارد دلار دارایی از ایران خارج کرده است.»
این روزنامه در ادامه نیز با اذعان به اینکه مبلغ ذکر شده همه آن چیزی نیست که توسط شاه از کشور خارج شده، نوشت: «به نظر میرسد این رقم متعلق به خروج مستقیم دارایی به شکل ارز از کشور باشد و املاک و سهام خاندان پهلوی در خارج از کشور در آن محاسبه نشده است.»
تنها همین نوشته روزنامه «فایننشالتایمز»، برای سنجیدن میزان و ارزش ثروتی که شاه از ایران خارج کرده و به امریکا برده است، کفایت میکند تا بدانیم که محمدرضا پهلوی چه خسارت قابل توجهی را به مردم ایران وارد کرده است.
خاطرات سفرا و فرستادگان امریکا و انگلیس از فرار محمدرضا پهلوی نیز بسیار جالب است. آنها ضمن توصیف واکنش مردم به این خبر، تصویری از حقارت شاه را نیز ثبت کردهاند.
به گزارش رجانیوز به نقل از مرکز اسناد انقلاب اسلامی، آنچه در ادامه میخوانید، خاطرات ویلیام سولیوان آخرین سفیر امریکا در ایران، رابرت هایزر ژنرال امریکایی و آنتونی پارسونز سفیر انگلیس، از روز فرار محمدرضا پهلوی است.
«غوغا و هیجان بیسابقه» در تهران بعد از فرار شاه
ویلیام سولیوان، آخرین سفیر امریکا در ایران، ضمن روایت خاطره خود از حقارت شاه در واپسین روزهای حضور در ایران که «ملتمسانه» از سفیر امریکا کسب تکلیف میکرد که «کجا باید بروم؟»، درباره واکنش مردم به خبر فرار شاه میگوید: «جریان عزیمت شاه بعد از ظهر همان روز از رادیو و تلویزیون ایران پخش شد و ساعتی بعد شهر تهران را غوغا و هیجان بیسابقهای فراگرفت.
کامیونها مردان جوان را سوار کرده و در خیابان تخت جمشید پیاده میکردند. جشن رفتن شاه با حرکت دستههای تظاهرکننده در خیابانها و صدای بوق خودروها و روشن کردن چراغها سه یا چهار ساعت ادامه یافت. با خروج شاه از ایران مسئولیت حکومت و اداره امور کشور به دست شاپور بختیار افتاد.»[1]
پائین کشیدن مجسمههای محمدرضا و رضاخان
رابرت هایزر، ژنرال آمریکایی، مشاهدات خود از 26 دیماه 1357 را اینچنین روایت میکند: «جمعیت زیادی در خیابانهای سراسر شهر جمع شده بود و زمانی که شاه رفت گویی تیر شروع مسابقه شلیک شده است. همه به یکباره واکنش نشان دادند. به بالکن رفتیم؛ بوقها به صدا درآمده بود، راهپیمایان بیرون ریخته بودند و همه شهر سرشار از جشن و شادی بود. حادثه غیر قابل توصیفی بود؛ جشن خودجوش مردم تا دو سه ساعت ادامه یافت و هر لحظه آهنگ آن شدیدتر میشد.
گزارشهایی دریافت کردیم مبنی بر اینکه مردم شروع به پایین کشیدن مجسمههای شاه و خانوادهاش کردهاند. در برابر ساختمان اداره مخابرات در میدان سپاه تهران، مجسمه سوارکاری بزرگ و زیبایی از رضاشاه، پدر شاه، وجود داشت که مردم آن را واژگون کرده بودند. در طول بعد از ظهر، باخبر شدیم پنج یا شش مجسمه دیگر که چند دهه از عمرشان میگذشت، نابود شده است. آنها به طور نمادین در حال کشتن شاه بودند.»[2]
خاطره سفیر انگلیس از روز فرار شاه: تمام شهر از حس رهایی منفجر شد
آنتونی پارسونز، سفیر انگلیس در تهران نیز، درباره اوضاع کشور بعد از فرار شاه میگوید: کابینه بختیار و برنامه دولت او در روز 16 ژانویه مورد تأیید مجلس قرار گرفت و شاه و همسرش در همان روز تهران را به مقصد مصر ترک گفتند.
رادیو ایران ساعت دو بعد از ظهر، خبر عزیمت شاه را اعلام کرد. من و همسرم و سایر اعضای سفارت و خانوادههایشان همه در محوطه سفارت بودیم. ناگهان تمام شهر از شادی و حس رهایی منفجر شد. اتومبیلها با صدای بوق و چراغهای روشن حرکت میکردند؛ مردم فریادزنان و پایکوبان در خیابانها بودند و سربازان را میبوسیدند. روزنامهها در تیراژ بالا با تیتر «شاه رفت» توزیع میشدند و مجسمههای شاه و پدرش را از میادین شهر پایین کشیدند. اینها وقایعی بود که من از آن بعد از ظهر طولانی و هلهله و شادمانی تمام نشدنی مردم در آن روز به یاد دارم.
ما جلوی درب سفارت برای تماشای شادی مردم ایستاده بودیم و مردم برای ما دست تکان میدادند و روزنامههایی را که عنوان «شاه رفت» بر روی آنها نقش بسته بود به ما میدادند. سربازان محافظ سفارت عاقلانه با تبسم تسلیم مردم شده بودند و اجازه میدادند آنها برای شعار دادن بالای اتومبیلهای زرهپوششان بروند، در حالی که لولههای تفنگ آنان با گل مسدود شده بود؛ من هرگز چنین منظرهای را به چشم خود ندیده بودم.»[3]
«جشن غیرقابل توصیف» مردم تهران بعد از فرار شاه
به گزارش روزنامه كيهان در تهران چهار ميليون نفر رفتن شاه را جشن گرفتند. دانشجويان در دانشگاه ملي و صنعتي مجسمههاي شاه را ساقط كردند و مردم در سطح خیابانها، شادی خود را با هم تقسیم نمودند. به گفته علیمحمد بشارتی: «اتومبیلها با بوقهای ممتد، چراغهای روشن و حرکت برف پاکنها شادی خود را ابراز کردند. شیرینی و شربت در تهران پخش شد. فرار شاه مسرت بخشترین خبری بود که طی آن سالها مردم شنیدند و عميقا از آن استقبال کردند.»
به گزارش روزنامه اطلاعات: مردم تهران «بعد از شنیدن عزیمت شاه، به سربازان آویختند و آنها را بوسه باران کردند. همه اتومبیلها بدون استثناء حتی کامیونهای ارتشی و پلیس، چراغهای خود را روشن کردند و کاروانهای شادی در خیابانهای پایتخت به حرکت درآمد... مردم در بسیاری از میادین مجسمههای شاه را پایین کشیدند، ازجمله در میدان راهآهن، توپخانه، 24اسفند، فلکه اول تهرانپارس، طی عظیم ترین تظاهرات مجسمههای شاه پایین کشیده شد و در میدان مخبرالدوله نیز مردم مجسمهای را که به خاطر کودتای 28 مرداد نصب شده بود پائین کشیدند.»
چنانکه سفیر امریکا میگوید: «جریان عزیمت شاه بعد از ظهر همان روز از رادیو و تلویزیون ایران پخش شد و ساعتی بعد شهر تهران را غوغا و هیجان بیسابقهای فراگرفت. کامیون ها مردان جوان را سوار کرده و در خیابان تخت جمشید پیاده میکردند. جشن رفتن شاه با حرکت دستههای تظاهر کننده در خیابانها و صدای بوق خودروها و روشن کردن چراغها سه یا چهار ساعت ادامه یافت.»این «این جشن خودجوش» آنقدر بزرگ بود که رابرت هایزر، ژنرال چهار ستاره امریکایی آن را «حادثه غیر قابل توصیف» میخواند و آنتونی پارسونز، سفیر انگلیس در ایران اذعان میکند هرگز چنین منظرهای را به چشم خود ندیده بود.
روز فرار محمدرضا پهلوی در کرمان چه گذشت؟
مردم کرمان نیز که در دوران نهضت اسلامی همواره نقشآفرینی کرده بودند، در این روز همگام با دیگر مردم کشور، به جشن و شادمانی پرداختند. آنها در این روز سه مجسمه بزرگ طاغوت را در کرمان پائین کشیدند.
بعد از اعلام خروج شاه از کشور، مردم بهپاخاسته کرمان که از اتفاقات خوش سياسي آن روزها به هيجان آمده بودند، در اولين گام براي برچيدن نمادهاي طاغوت، اقدام به سرنگونساختن مجسمههاي شاه و پدرش رضاشاه از ميادين کرمان كردند و سه مجسمه محمدرضاشاه پهلوي و رضاشاه را از سرستونهاي واقع در ميادين ژاندارمري (شهداي نيروي انتظامي)، ميدان باغ ملي(چهارراه ولي عصر) و چهار راه تهماسبآباد (سمّيه) برچيدند و بر بلندي آن ستونها پرچم «اللهاکبر» نصب کردند.
چنانکه آقاي ساوه میگوید: «با فرار شاه، تغيير فضاي کلي در مملکت شروع شد. بعد از ورود ما، يک شب با قرار قبلي مجسمههاي معدودي که در وسط شهر بود، پايين آورده شدند و هر تکه آن را براي نمايش، سرِ چهارراهي گذاشتند و مردم براي ديدن آنها در شهر ميگشتند.»
محمد پارسا هم از نحوه پايينکشيدن يکي از مجسمههاي رضاشاه در کرمان در آن روز ميگويد: «خاطرهای از پايينکشيدن مجسمه رضاشاه در ميدان ژاندارمري (شهداي نيروي انتظامي) که روي ستوني بود، به ياد دارم... يک کاميون را از قبل آماده کرده بودند، وقتي جمعيت به ميدان ژاندارمري رسيد، سيم بكسل و ابزارهاي لازم آماده بود... چند جوان پرشور از ستون بالا رفتند و از آن بالا شروع به الله اکبر گفتن کردند و بعد هم سيمها را به روي مجسمه انداخته و با کاميون کشيدند، ولي مجسمه کاملاً از جايش کنده نشد. اما پس از تلاشي ديگر کاملاً از جايش کنده و به زمين فرو افتاد. يادم هست آن مجسمه رضاشاه بود. مجسمه شاه در ميدان باغ ملي بود».
به گزارش روزنامه کیهان، در روز فرار شاه، اعضای جامعه کلیمیان کرمان هم همگام با مردم به جشن و سرور پرداختند: «اعضای جامعه کلیمیان کرمان در حالیکه عکسهای امام خمینی را در دست داشتند، در اجتماع مردم در مسجد امام خمینی شرکت کردند.» مردم کرمان که در روز فرار شاه، با ساقط کردن مجسمههای او، سلطنت را به طور نمادین به زیر کشیده بودند، تا 22 بهمن و محو کامل سلطنت به تلاش و مبارزه خود ادامه دادند.
ساقط کردن نمادهای طاغوت در دزفول
با انتشار خبر فرارشاه در دزفول، شهر دگرگون شده، مردم يكديگر را درآغوش گرفته و شادماني ميكردند و بههمديگر تبريك ميگفتند و باشيريني از عابرين پذيرايي ميكردند. وجد و شادي مردم دزفول بهقدري زياد بود كه قابلتوصيف نيست.
سرتيپ اكبر غفاريان فرمانده تيپ2 زرهي دزفول، دستور داده بود كه مجسمههاي شاه را برداشته و بهپادگان منتقل كنند كه مجسمه ميدان تاج را منتقل کرده ولي نتوانسته بودند مجسمه رضاخان را از ميدان مركزي شهر دربياورند. مردم نيز ازفرصت استفاده كرده، صبح روز 27دي در اين ميدان تجمع و اقدام به پايينكشيدن مجسمه كردند.
درهنگام پايينكشيدن مجسمه يكياز فعالان انقلاب بافرياد بهمردم يادآورشدكه: «اين روز بهسادگي بهدست نيامده، اينپيروزي باخون و تحمل شكنجه و دربهدري و تبعيد و زندان بهدستآمدهاست. قدر شهدا را بدانيد و مقام آنها را پاسبداريد».
کريم محمد شاروني ازفعالان انقلاب اسلامی در دزفول ميگويد: «بعدازفرار شاه مردم دزفول بهپيروزي انقلاب اطمينان كامل داشتند و معتقد بودند كه بارفتن شاه تماممظاهري كه منتسب بهاوست بايد محو گردد و دراجراي اينهدف بود كه صبحروز 27دي باخيال راحت و عدمنگراني از نيروهاي نظامي و انتظامي دراقداميشجاعانه باطناب و سيمبكسل مجسمه را بهپايين انداختند».
واکنش مردم سبزوار به خبر خروج شاه از کشور
در این روز، همچن شهرها و استانهای مختلف کشور، موجي از شادماني سراسر سبزوار را فرا گرفت. فرار شاه نشان از نزديكي قريبالوقوع پيروزي داشت. مردم به خيابانها ريختند و به ابراز شادماني پرداختند. نظامالدين ملازاده، از فرهنگيان فعال انقلابي، درخصوص واكنش مردم به اين حادثه چنين ذكر ميكند: «بهمحض اينكه مردم سبزوار از راديو متوجه شدند كه شاه از ايران فرار كرده، همزمان با حضور مردم ديگر شهرها، در اينجا نيز به خيابانها ريختند. برخي با ماشين و موتورسيكلت كه حتي از روستاها هم آمده بودند، در خيابان بيهق حركت كردند. چراغ ماشينها روشن بود. برخي از رانندگان پرچمهايي بر روي ماشين خود نصب كرده بودند كه اين مسئله صحنه جالبي آفريده بود. آن قدر سروصدا و هيجان بود كه گيجكننده بود و اين را ما به چشم خود ديديم.»
جشن و سرور مردم خرمآباد در روز فرار شاه
با شنيدن خبر خروج شاه از كشور مردم خرمآباد به خيابانها ريختند و با راه اندازى كاروان شادى، در ميدان مجسمه (آزادى کنونی) گرد آمدند و مجسمه رضا شاه را پايين كشيدند. مردم در سرتاسر شهر به راهپیمایی پرداختند و با اهدای گل به سربازان و ماموران، آنها را نیز در شادی خود شریک کردند.
سقوط مجسمه شاه در شهرری
در روز 26 دي وقتی محمدرضا پهلوی پس از سالها ظلم و جنايت در حق مردم مسلمان ايران، به همراه همسرش، ايران را به سمت مصر ترک کرد، مردم شهرری نیز با حضور در خيابانها به اظهار شادماني و پخش گل و شيريني پرداختند و اين پيروزي بزرگ را جشن گرفتند.
عصر همان روز مجسمه شاه را که در ميدان مرکزي شهرري معروف به ميدان دايره بود، به زير کشيدند. حاج اصغر و حاج محسن سبزعلي درباره به زير کشيدن مجسمه شاه ميگويند: «26 دي يک ختم براي شهيد سبزعلي در تهران گرفته بودند. ما عازم آنجا بوديم که سر ميدان دايره (ميدان اصلي شهرري) به ما خبر دادند که شاه فرار کرد، آن موقع مبارزان شهرري تصميم گرفته بودند که مجسمه را پايين بکشند چون يک آيينه دق براي انقلابيون شده بود. همان بعدازظهر پس از فرار شاه، مجسمه را پايين کشيديم. بدينترتيب که ما سيم بکسل انداختيم گردن مجسمه و بستيم به تانکر نفتي و تانکر حرکت کرد و مجسمه به زمين افتاد و مقداري از آن خرد شد و بقيه آن را هم تانکر روي زمين کشيد و برد».
فرار شاه از كشور و واکنش مردم همدان
در همدان به محض اعلام خبر خروج شاه از ايران، تظاهرات مردم، مبدل به دستافشانى و هلهله و شادى عمومى شد. ماشينها با روشن كردن چراغها و به صدا درآوردن بوق، واكنشهاىی از خود نشان مىدادند، مردم به يكديگر تبريك مىگفتند و نقل و شيرينى قسمت مىكردند. اين كار تا پاسى از شب ادامه داشت.
شادی مردم خمین
در خمین، با اعلام خبر فرار شاه، مردم از ساعت 2 بعدازظهر به خیابان ها ریختند و تا پاسی از شب به جشن و شادی پرداختند. جوانان و نوجوانان، گروه گروه در خیابانها راه افتاده و شعار میدادند.
آنچه از شیرینی و نقل و نبات در مغازههای خمین باقی مانده بود آن روز در خیابانها بین مردم توزیع شد. ماشینها با چراغ روشن در معابر به حرکت درآمده و بوق میزدند. خلاصه مردم خمین پس از ۲ سال برای اولین بار لبخند بر لبانشان نقش بست و پس از دیدن و شرکت در آن همه مجلس عزا، بالاخره طعم يك جشن و شادی حقیقی را چشیدند. همه به یکدیگر تبریك می گفتند و با هم روبوسی میکردند. گروهی نیز به مقابل پایگاههای نیروهای نظامی رفته و به آنان شیرینی تعارف میکردند.
واکنش مردم قم
در قم نیز مردم با شنیدن خبر فرار محمدرضا پهلوی از کشور، به جشن و شادمانی پرداختند. آیتالله طاهری خرمآبادی که در آن روز از اصفهان به قم رفته بود، مشاهدات خود را اینگونه روایت میکند: «در مسیر اصفهان به قم، در داخل ماشین و نزدیک قم بودیم که گوینده رادیو اعلام کرد که شاه از ایران خارج شده است. وقتی وارد قم شدم، دیدم که اوضاع شهر به هم ریخته است و وضع غیر عادی است. تاکسیها، چراغهایشان را روشن کرده و پرچمهایی نیز نصب کرده بودند. به خیابان صفاییه که آمدم، دیدم که مردم اظهار خوشحالی میکنند و شیرینی پخش میکنند و گل میدهند.»
در تبریز و ارومیه چه گذشت؟
در تبریز به محض اعلام خبر، دهها هزار نفر از مردم به خیابان ریختند و دست به راهپیمائی زدند، به نحوی که در مدت کوتاهی تمام خیابانها مملو از جمعیت شد. به گزارش روزنامه اطلاعات تظاهرکنندگان بلافاصله مجسمههای رضاشاه و شاه را در میدان شهرداری، میدان دانشسرا، داخل باغ گلستان، میدان راهآهن و در ورودی استادیوم پائین کشیدند. مردم ارومیه نیز همین که خبر خروج شاه را شنیدند به خیابانها ریختند و به جشن و پایکوبی پرداختند. در این شهر اتومبیلها چراغهایشان را روشن کردند و ساعتها بوق زدند.
شادمانی مردم در سایر استانها
در سایر استانها هم مردم با شرکت در جشن، به یکدیگر تبریک میگفتند. شهرهاي بندرعباس، ساري، كاشان، انديمشك، زنجان، اصفهان، شیراز، قزوین، مشهد، کرمانشاه و... مجسمههاي شاه و رضاشاه را پايين كشيدند و عكسهاي امام خميني را به جاي آن نصب كردند. در گلستان، مردم طی راهپیمایی شادمانهاي مجسمه شاه را پايين كشيدند. مردم راميان هم پس از شنيدن سخنراني آقاي قديمي در خيابانهاي شهر به راهپيمايي پرداختند. در زنجان هنگامی که مردم قصد پائین آوردن مجسمه شاه را داشتند با مامورین گارد شهربانی درگیر شدند. در آمل نیز جمعیت ۲۰ هزار نفری، مجسمه شاه را در میدان ششم بهمن این شهر واژگون کردند و پس از کنار زدن مامورین، به کمک یک دستگاه کامیون ده چرخ مجسمه را به زیر کشیدند. در سقز هم علیرغم سرمای شدید این شهر، مردم به خیابانها آمدند و به جشن و سرور پرداختند. چندی بعد و در 22 بهمنماه، مردم به پاخاسته، یک پیروزی بزرگ را جشن گرفتند.
1- مأموریت در ایران، خاطرات ویلیام سولیوان، تهران: مرکز اسناد انقلاب اسلامی، ص 244-245
2- مأموریت به تهران، خاطرات رابرت هایزر، تهران: مرکز اسناد انقلاب اسلامی، ص 176
3- غرور و سقوط، خاطرات آنتونی پارسونز، تهران: مرکز اسناد انقلاب اسلامی، ص 187-188